مریم اراک

ادامه نویسی

من ایستاده بودم و از دور اوضاع را نگاه می‌کردم.

قرار بود من جای او باشم ولی حالا او روی صندلی رو به روی کسی که تمام زندگی‌ام بود نشسته و لبانش از زور لبخند جمع نمی‌شد. تمام این مدت به این فکر می‌کردم چطور شد که جای ما عوض شد هر چه فکر کردم نفهمیدم مقصر اویی بود که جانم می‌دانستمش یا اویی که جایش با من عوض شده. ولی هر که بود، بودم را نابود کرد و رفت.

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

آخرین مطالب

یادداشت های روزانه

نرگس